The Originals (2013–2018): Season 3, Episode 1 - For the Next Millennium - full transcript

Klaus's family has yet to forgive Klaus's actions. Klaus's old friend decides to show up and show him Chaos. While Elijah tries to hunt werewolves down to protect Hayley leaving Freya on ...

,در ابتدا

ما خیلی ضعیف بودیم

مادرمون ما رو به هیولاهایی تبدیل کرده بود

,که از خون تغذیه میکنن

, ولی جاودانگی ماوراء درک و فهم ما بود

به ذهن نفوذ کردن کاری بود که هنوز باید یاد میگرفتیم

تمام چیزی که میدونستیم ترس از شکار شدن بود

اون و یه حس خیلی بد گرسنگی

... پس بصورت خانوادگی

... ما فرار میکردیم

... و وقتی که لازم بود



... بصورت خانوادگی

تغذیه میکردیم

کول" , کارت تموم شد؟"

اوه , برادر ,"الایژا" . واقعا این کارا لازمه؟

برادر ,این جاده یه شاهراه بزرگیه

اگه جسدها پیدا بشن , خبر حضور ما

به گوش "مایکل" میرسه

, ما پاییز و زمستون

توی برف و بارون سفر کردیم

آیا ما طلسم شدیم که تا ابد با ترس از پدرمون زندگی کنیم؟

متأسفانه باید بگم بله

. فین" , لطفا"
"نیکلاوس"

اصلا میدونیم که داریم به کجا فرار میکنیم؟

چرا همون کاری که هممون در فکرش بودیم رو نکنیم؟



از هم جدا بشیم

ما سوگند خوردیم

سوگند های تو بیشتر از خود پدر در ذهن من خطور میکنه

حداقل هممون رو که پدر نمیتونه تعقیب کنه

میگم که شانسمون رو امتحان کنیم

شاید "کول" درست میگه

. "ممنون , "فین
بله , من همیشه گفتم که

بزرگترینمون از همه باهوش تره

!حرف نزنید

, توافقمون رو خیلی دوست ندارم

, ولی دوست دارم که توی تخت خواب بخوابم

توی یه حمام بتونم خودمو بشورم , یه غذای مناسب بخورم

... اگه جدا بشیم

نه , برادر

.حق با "نیکلاوس" ـه
ما یه سوگندی خوردیم

خانواده بر همه چیز ارجحیت داره

...همیشه

تا ابد

واقعا که همیشه و تا ابده

... ربکا"ـیه عزیزم"»

امیدوارم هنگام دریافت نامه حالت خوب باشد

برایت یه بروزرسانی از اوضاع مینویسم

و درخواست مشورت ازت دارم

برادرامون همچنان ضد همدیگه هستن

,کلاوس" هرگز عذرخواهی نخواهد کرد"

, نه بخاطر خونهایی که ریخته

و نه برای رنجی که "هیلی" داره تحمل میکنه

و "الایژا" هم نمیتونه اونو ببخشه

, با وجود تلاش های من

ما از همدیگه جدا زندگی میکنیم

البته باید بگم که خبر خوب هم دارم

نیکلاوس" سر حرفش موند"

کنترل منطقه در دست "مارسل"ـه

اونجا یه باشگاه مبارزه

,توی کلیسای قدیمی "سنت اَن" درست کرده

اونجا جربزه ی افرادی که میخوان به

جامعه ی خون آشامیش بپیوندن رو میسنجه

الایژا" هم برای تمرین بوکس پیشش میره"

فک کنم که برای کنترل خشمش کمکش میکنه

و خیلی هم خشمگینه

, در حین اینکه "هوپ" در حال رشد هستش

مشخصه که دلتنگ مادرش میشه

, اگرچه "نیکلاوس" همچنان پدر دلسوزش باقی مونده

ولی هیچ کمکی برای پیدا کردن یه علاجی

برای طلسم "هیلی" نکرده

, با وجود تمام تلاش های من

اما هنوز چیزی برای خنثی کردن طلسم

,که روی گرگ های هلالی شکل گذاشته شده پیدا نکردم

, و خود "هیلی" هم همچنان داره تقلا میکنه

اینکه فقط یه بار بچه ـشو اونم وقت ماه کامل

میتونه ببینه

«و در موقعیتی هستیم که درخواست کمک خارجی هم نمیتونیم بکنیم

میشه حداقل به حرفام گوش کنی؟

, نه . جادوگرا هیچ لطفی در حق خون آشام ها نمیکنن

از جمله حلقه های روشنایی روز

اینا قوانینن

یه عمل با نیت صادقانه باعث نگه داشتن صلح میشه

محفل بخش نهم فک میکنه که من جانبدار خون آشام ها هستم

کاری نمیکنم که حرفشون ثابت بشه

دیگه خودتی و خودت

خشم "دوینا"نسبت به خانواده ی ما»

, تنها فقط اضافه شده

, و بعنوان نماینده ی همه ی محفل ها

و اصلا هم با کسی راه نمیاد

ضمنا , "نیکلاوس" شروع به دیدن "کمیل" کرده

برای ملاقات هایی که بهشون میگه درد و دل های مختصر

ادعا میکنه که میخواد راه و روششو بهبود ببخشه

راستش ,کاملا بنظر بدون افسوس و پشیمانی میاد

اینکارش فقط "الایژا" از خودش دورتر میکنه

در این فکرم که اگه بتونی برام هرگونه ی توصیه ای

درمورد اینکه چطوری پیوند شکسته شدشون بتونم خوب بکنم

«"تا اون موقع , خواهر دوستدار تو "فریا

"کمیل"

ممنون که اومدی

برای چی ازم خواستی که اینجا ببینمت؟

,خوب , امیدوار بودم که یکی از درد و دل های مختصرمون رو داشته باشیم

,و فکر کردم که از تغییر مکان خوشت بیاد

و اجازه ی یه گردش خصوصی

به نمایشگاهم بهت میدم

اینا رو تو کشیدی؟

بخش اعظمی از هزاره ی گذشته ی در تلاش

,اینکه توجه پدرمو بخودم جلب نکنم گذروندم

,و الان اون مُرده

و همه ی اونایی که در برابر من قد علم کردن

هم شکستشون دادم

دلیلی نمیبینم که زحمات من

مورد تقدیر قرار نگیرن

من برای تقدیر از هنر که اینجا نیومدم

اگه میخوای درباره ی پیشرویت

بعنوان یه شخصی که در تلاش برای همدردی هستش , باشه

اگه نه , من میرم

بهت توهین کردم؟

, من قبول کردم که تو رو بصورت حرفه ای ببینم

, و وقتی که حد و مرز ها رو خیلی واضح تعیین کردم

و نمایش خصوصی هنری جزئشون نیست

خوب , پس شاید ترجیح میدی که

همراهی من در افتتاحیه فردا باشی

اگه خواستی حرف بزنی بهم زنگ بزن

وایسا

تو نگرانی که کسی نیاد

, ربکا" رفته , "مارسل" ازت عصبانیه"

الایژا" حتی نگاهتم نمیکنه"

تو تنها میمونی

تو ترسیدی چون آدمایی که دوسشون داری ازت عصبانی هستن

شاید لازمه که دربارش فک کنی

باید برم

خیلی خوب . چیزی که باید بفهمی اینه که

من و "نولا" یه رابطه ای داریم

که به اون وضعیت خرابم با زن قبلیم برمیگرده

,من متخصص همه چیزایی که بنظر سری هستش ـَم

و هر از گاهی عواقب

یه نوع جادوی سیاهی رو پیدا میکنن , و منو خبر میکنن

این دوست روان شناسته ؟

عالیه . "ویل کنی" , کارآگاه بخش قتل

, کمی اُکانل" , مسئول بار"

روان شناس پاره وقت

برای چی من اینجام؟

وینس" , جسدو بهش نشون بده"

ببینیم کاری که گفتی میتونه بکنه رو میتونه بکنه

, خوب پس پلیس ها یه نمایه ی روانشناختی میخوان

, و با چیزایی که ما پیدا کردیم

میگم که این تخصص خودته

هر لحظه داره بزرگتر میشه

بابت زحمتات ممنون

فردا ماه کامله

اگه بخوای میتونم کمکت کنم "هوپ" رو پیش "هیلی" ببری

نیازی نیست

حقته که یه شب استراحت کنی

, منم پیشنهاد میدادم که همراهت بیام

ولی میترسم که غرور شکننده ی من نتونه

لیست بلندی از توهین هایی که "هیلی" بی شک آماده کرده رو تحمل کنه

درسته , فک نکنم که جای بخصوصی باشه

که حضور تو درش خوش آیند باشه

برادر خودم با چنین اهانت هایی باهام برخورد میکنه

تو چی فکر میکنی , "فریا"؟

هنوزم از من بخاطر نقشی که در طلسم "هیلی" داشتم ناراحته؟

لازمه بیادش بیارم که کار من بود که اونو زنده نگه داشت

بله البته.منو ببخشید

, پس کاری که کردی عمل قهرمانانه ای بوده

با اینکه از شکنجه دادنش لذت میبری؟

شاید من بیشتر همدردی میکردم

اگه "هیلی" عذرخواهی میکرد

بلاخره , خودش بود که سعی کرد با

دختر من فرار کنه

, اوه , شما دو تا حتما باید درگیر هم بشید

میشه توصیه کنم یه جایی دیگه اینکارو بکنید؟

آفرین

با همین روش , تمامی خانواده از اینجا دور میکنی

کی واسه ی وعده ی بعدی حاضره؟

همتون شکم پرست کثیفید

و تو هم تا همیشه نادان میمونی

چه لباس های زیبایی

افسوس که حیف میشن

ربکا" , ما بی اندازه درباره ی این موضوع صحبت کردیم"

نه . تو صحبت کردی

هیچکدوم از ما چیزی دربارش نگفته

این آدما یه جایی داشتن میرفتن

ماشینشون پرُ از لباس های ابریشمی و تجملات هستش

اونا پنج نفرن , ما هم پنج نفریم

, هر جایی که داشتن میرفتن

چرا ما نتونیم براحتی بجاشون بریم

,لباس آدم های نجیب زاده از سرزمینی که نمیشناسیم رو بپوشیم

کسایی که اصلا رسومشون رو نمیفهمیم

مسخره س

قلعه رو که از آخر جاده دیدی

عملا یه جشن و ضیافته

... اگه این جماعت داشتن میرفتن اونجا , پس

نگاشون کن . از ما بهتر که نیستن

میتونیم مثل اونا زندگی کنیم , حداقل برای مدت زمانی

دربارش فک کن . "الایژا" , میتونیم بدون جلب توجه آشکارا زندگی کنیم

میتونیم زندگی معمولی داشته باشیم

ساکت

خوب , چه پسر خوشگلی

برای من که مثل دسر میمونه

! نه ! وایسین , صب کنین

من میتونم کمکتون کنم

حالا من ...من خدمتکار شخصی

"کونت" منطقه ی "مارتل"
*لقب اشرافی/منطقه ای در فرانسه*

از دقیقا همون ملکی که اشاره کردید هستم

منو ... منو فرستادن تا همراه این مهمان ها

به خونش برای مدت طولی باشم

من رسومشون , و ... همچنین عادت های "کونت" رو میدونم

, اگه میخواین خودتون رو به جای خانواده ای که کُشتید جا بزنید

پس به کمک من برای انجام

حیله ـتون نیاز دارید

خواهش میکنم میشه نگهش داریم؟

ربکا" , نه"

مهمترین قانون ما چیه؟

... هیچوقت کسی که دیده ما چی هستیم رو

زنده نذارین

خیلی ممنون

روشی که خیلی خوب برامون جواب داده

ربکا" راست میگه"

شاید پسره به درد بخوره -
یه جر و بحث خانوادگی -

شاید بهتره که رأی گیری کنیم

اونایی که موافقن زنده نگهش داریم , دستاشون بالا

اونایی که متمایلن بکشیمش

"خوب , "نیک

چی میشه؟

واقعا جای فکر نداره

این "پنت هوس" با همه ی چیزهای لوکسی

که پول میتونه بخره تزئین شده

, و در حالیکه مبلغ درخواستی شاید بنظر ترسناک بیاد

خاطر جمع باشید که منظره ای که از "نیو اورلنز" دارید

بی نظیر هست

خوشم میاد

, و بخاطر پولش هم

خوب , برای هر چیز باارزشی

باید از یه چیزایی هم گذشت , درسته ؟

"آقای "کَسِل

خواهش میکنم , "لوشِن" صدام بزنید

, من روانشناس امور قانونی نیستم

ولی هرکی اینکارو کرده وقت زیادی صرف کارش کرده

, خیلی خون ازش رفته

, یعنی اون زنده بوده

ولی مثل اینکه اینجا وایساده بوده

این طناب های فقط برای نمایشن

,اون بسته نبوده , چون هیچ اثری روی مچ دستاش نیست

هیچ اثری از تقلا کردن یا چنگال زدنم نیست

"به ذهنش نفوذ شده بوده , "کمیل

شاید پسر پولدار بد خون آشامی رو عصبانی کرده

اونطرف اوضاعتون چطوره ؟

بهم بگید که چیزی فهمیدید

بنظر , با روش , دقیق میاد

زخم ها شاید معنای خاصی برای قاتل داشته باشن

یه تشریفات رسمی نیست , ولی عمدیه

و کارایی که از روی عمد انجام میدیم

تمایل داریم که تکرارشون کنیم

ممنون که اومدید

من شب رو مشغول مشورت خواستن از نیاکانمون گذروندم

,گفتن که ما باید قوی باقی بمونیم و از خونه هامون دفاع کنیم

"ولی برای الان , هیچ محفلی به منطقه ی "جنتیلی
نمیتونه توسعه پیدا کنه

این تصمیم برای اینه که ما با خون آشام ها

یه جنگ بر سر زمین نکنیم

و قطعی هم هست

ببخشید , "کارا" . من مرخصت نکردم

راهتو از من نکش و نرو

بد چیزایی هستش

آره . طرف تیکه پاره شده بود

, میگم , جراحت سوراخ شدنی مشخصی نیست

ولی هرکی کرده حتما خون آشام بوده

, و هیچکی هم صدای جیغ و فریادی نشنیده

پس حتما به ذهنش نفوذ شده بوده تا همونجا وایسه

و زجر بکشه

فکر میکنی کار یکی از ماها بوده

افراد من کارشون بهتر از اینه که

توی خیابون جنازه باقی بزارن

واقعا؟ خوب , چقئر افرادتو خوب میشناسی؟

, جنازه ها تیتر خبری میشن

و همین یعنی کاهش گردشگری

ما نمیخوایم که تأمین غدامون بخطر بیفته

مارسل" , شاید یکی از این جدیدا کنترل خودشو از دست داده"

شاید باید اینو در نظر بگیری که افراد من

تنها خون آشام های شهر نیستن

فک نمیکنی که "کلاوس" بوده؟

الایژا" میگه که "کلاوس" توی بهترین شرایط رفتاریشه"

من طرف رو بیشتر از 200 ساله میشناسم

بهترین شرایط رفتاری راسته کارش نیست

, دیر و زود , افسار پاره میکنه

یا شایدم , الانشم کرده

این یه ناکامی گرفته شدس

یکم فضا داره , کمتر مهارت داره

اثرش چیزی بیشتر از یادبود سفر غروری نیست

انتظار نداشتم که یه نمایش هنری میزبانی کنی

اونم بدون اینکه به ذهن منتقدین نفوذ کنی تا ازت تمجید کنن

و منم انتظار نداشتم که یه وحشی بی فرهنگ

به یه مراسم رسمی بیاد

, کار معمول من نیست

ولی اون کیسه ی خون پر حرف راست میگه

اثر تو یه جورایی برگرفته از

میگم , "دگاز"ـه
*ادگار دگاز هنرمند فرانسوی*

البته , میدونم که تو به ذهن

دگاز" نفوذ کرده تا بهت آموزش بده"

من همیشه فکر میکردم که اثراش بعد از

تأثیر تو بهتر شد

بلاخره , یکی که هنر رو میفهمه

,خوب , زیادم عمر کنی , بلاخره یه چیزایی میفهمی

بعلاوه ی بقیه ی چیزا

صحبتش شد , میشه یه مشروبی بزنیم؟

من کاملا خُشک شدم

جای خیلی خفتی برای گردشه

,آره . اگه بتونی پشه ها رو تحمل کنی

در واقع خیلی بی سرصداس

ساندویچ انگشتی؟

مشکل اینه که شما بی اجازه وارد شدید

تمامی این منطقه الان جزء دارایی های

شرکت توسعه ی زمین "کینگ میکر"هستش

تا دو سال دیگه اینجا زمین گلف و خونه میشه

فک کنم که شما جزء هیئت مدیرش نیستید

نه . من و تیمم از سازمان کنترل حیواناتیم

یه هجومی از درنده های وحشی بوده

رئیسم پول خوبی میده تا از بین ببریمشون

درنده های وحشی

اگه باور کنی , گرگ ها

شش تاشون رو دیشب کُشتیم

این بچه میتونه کله ی یکی رو بکنه

, هِی , خلاصه

ازتون میخوام که هر چی سریعتر اینجا رو ترک کنید

به افرادت بگو دیگه دنبال هیچی نباشن

از اینجا میری

و دنبال کار دیگه میفتی

دیگه خبری از گرگ های مُرده نباشه

من یه پیمان کار مستقلم

تیم های دیگه ای هم هستش

... من توانایی اینکه

بفرما

کونت" منطقه ی "مارتل" رو میبینی؟"

اون رو "عالیجناب" خطاب میکنید

,"بقیه ی نجیب زاده ها رو "سرور من

, و وقتی که با "کونت" صحبت میکنید

باید از شکار کردن صحبت کنید

اون عاشق شاهین ها و سگ های شکاریشه

"و , زیادی خم بشید , بانوی من "ربکا

اون همچنین از یه چاک سینه ی مناسب هم لذت میبره

محض رضای خدا , همتون

اینقدر بالا رو نگاه نکنید

یه بار دیگه به من دست بزن و منم دستتو از جاش در میارم

,"درست رفتار کن , "کول

یا توی زمین خاکت میکنم تا بپوسی

فک نکنم جواب بده , میده؟

همونطور که تمرین کردیم صحبت کنید

و بدون که بانوی من دوست داشتنی بنظر میرسید

نگرانی , برادر؟

"ما داریم زندگیمون رو در دست یه غریبه میدیم ,"نیکلاوس

لوسین" , تو رو فرستادم که "کونت د گی"رو بیاری"

در عوض , عالیجناب

"گوت"

میشه بچه هاشون رو معرفی کنم؟

"اربابان , "فین" , "نیکلاوس" , "الایژا" و "کول

"و بانوی دوست داشتنی "ربکا

پدرتون هیچوقت اشاره ای از شماها نکرده

بله . عالیجناب , ما رو عفو کنین

پدر همیشه بخاطر سفرهاش

از ما دور بود , و ما هم تقریبا

توسط خدمتکارا بزرگ شدیم

اگرچه , میدونم که پدر

یه افتخار بزرگی میدونست که ما باید

, توسط دست های بزرگوار شما به جامعه معرفی بشبم

عالیجناب

عالیجناب , من مشتاق این بودم که

ماجراها و داستان های شکارتون رو بشنوم

میشه خواهرمون رو معرفی کنیم؟

"ربکا دی گیز" از منطقه ی "رچِفورت و ان سین"

خوشحال شدم

تو خودتو بعنوان یه کمک بسیار خوب ثابت کردی

البته , ارباب من

اگرچه باید بگم که اصلا بنظر نمیرسه که از اینکه

ما رو به خونه ی اربابت آوردی مضطرب نیستی

ارباب من یه آدم مَست ظالمی هست

, که برای سرگرمیش نوچه هاشو شکنجه میده

, اونایی که طلب کمک میکنن رو بیچاره میکنه

اونایی که نمیتونن بدهی ـشون رو بدن رو به غلامی میگیره

مثل پدر خودم

, همه ی این آدما متشخص پُشت لباس های ابریشمی و جواهرشون

برده فروش , قاتل هستن

, هر نوع آدم شروری هستی

در میان آدمای شرورتری هستی

به من چه که تو یه جمعیشون رو بکشی؟

اونا کی هستن؟

,اونا بچه های "کونت"ـن

ارباب "تریستن" و خواهرش

"بانو "آئورا

دلپسنده

آره , مثل برادرش که بد جنسه

میشه توصیه کنم که کاملا ازشون دوری کنید ؟

, واقعا برای کسی مثل من هم

یه تهدید بحساب میاد؟

بانو "آئورا" به دندون نیاز نداره تا روح آدمو پاره کنه

فقط لازمه که به چشماش خیره کنید و گُم میشید

کول" ... "کول" یه دیوونه بودش"

عاشقش بودم

و "فین" ... اوه , "فین" . "فین" ... "فین" آدم درستی بود

البته تا وقتی که باهاش صحبت نکرده باشی

با دختره صحبت کردی ؟

کی؟

اوه , منظورت اون دخترس

همونطور که میدونی , "آئورا" و من

قرن ها پیش از هم جدا شدیم

ببخشید . باید برم با یکی صحبت کنم

آدم خوش مزه ایه؟

همینجا بمون و درست رفتار کن

همیشه

, خوب , فک کنم دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه

ولی واقعا دیر کردی

من برای نمایش نیومدم . یه مشکلی دارم

و تلفن همراهتو هم جواب نمیدادی

اون عوضی کیه که منو جوری نگاه میکنه که انگار من گوشت گوسفندم؟

دوست قدیمی؟

آشنای قدیمی , همین

آشنای قدیمی؟ به احساساتم صدمه زدی

... میتونه حرفای ما رو بشنوه؟ اون

مشکل شنیدن؟ من راستش دقیقا برعکسشم

یه عارضه ی جانبیه . از "نیک" به ارث بردم

میتونم درباره ی دوست بی ادبم "لوشن" در

درد و دل بعدیمون صحبت کنیم

برای الان , بیا حد و مرز های با ارزشت رو نگه داریم , باشه؟

, یه نفری یه محلی رو شکنجه داده و کُشته

جسد رو هم در معرض نمایش گذاشته

فک میکنم که یه خون آشام بوده

بله . خوب , اوضاع خون آشام ها الان به "مارسل" ربط داره

یا "الایژا" وقتی که اون مشغول متنفر بودن از من نیستش

خواهش میکنم که , با اون ها هم صحبتی بکنی

سلام؟

من جایی که تو قصد داشتی بری

رو به اشتباه فرض کردم؟

مکان رو عوض کردم

مگه خودت نبودی که گفتی من یه شب استراحت حقمه؟

ببخشید . یکی باید مراقب "هوپ" باشه

باید یه کاری رو انجام بدم

.چقدر بد شگون
چه کاری؟

یه کار بد اجباری

ترجیح میدم برادر زادم شاهدش نباشه

باشه . یه دقیقه وایسا

یه نظری دارم

دوست خوشگلت بنظر میرسه حالتو بهم زده

, چرا نریم بیرون

شهر رو قرمز رنگ کنیم , و از این حرفا؟

..."لوشین"

توی شهر من واقعا داری چیکار میگنی؟

خبرا پخش شده , رفیق قدیمی

, همه ی خون آشام های دنیا میدونن که بهت حمله شده

یه دفعه هم تقریبا کشته شدی

خوب , میتونم خاطرتو جمع کنم

همه ی اونایی که در برابر من قد علم کردن

, یا آخر حُشک شدن یا تبدیل به خاک شدن

یا شام من شدن

آره , ولی اگه طوری دیگه میشد چی , ها؟

وقتی "فین" کُشته شد , ما هممون حقیقت رو فهمیدیم

زندگی همه ی خون آشام ها به زندگی خون آشام اصیلی که

نسل رو شروع کرده پیوند خورده

مرگ "کول" تأییدش کرد

تو نسل کامل از خون آشام ها از بین رفته

همونطور که میتونی تصور کنی , تهدید اینکار برای بقیه ی

مایی که باقی موندیم هنوز هست

هر کسی که از نتیجه ی مرگ من میترسه

باید بیاد به دیدنم

خوشحال میشم که خیالشون رو آسوده کنم

البته

, تو و خواهرا و برادرات واقعا هم قدرتمندید

با اینحال حمله به تو واقعا نشون داد

که کاملا آسیب ناپذیر نیستی

, در حینی که تو غرق مشکلات خانوادگیت بودی

اولادت یه جورایی بیقرار رشد کردن

, دنیا جای محدودیه , قلمروی محدودی داره

و حتی خون آشام های قدیمی هم

نمیتونن از جنگ بر سر زمین دور بمونن

چی میشه اگه بهت بگم که یه اختلافی

بین سه نسل تبدیلی باقیمونده در حال زیاد شدنه؟

فرض کن یکی ازشون بخواد یکی دیگه رو نابود کنه

با کُشتن "الایژا" , "ربکا", یا تو؟

پس تو این همه راه رو اومدی تا یه بهم یه هشداری بدی؟

, دربارش فکر کن . کُشتن یه اصیل

تمامی یه نسل از رقبا رو از بین میبره

یه هدف وسوسه آمیز , بیشتر هم میشه

با این حقیقت که خانوادت از هم جدا شدن

و به همین دلیل از همیشه ضعیف تری

خانواده ی من اصلا ضعیف نیست

در واقع , ما غیر قابل کشتنیم

آخرین چوب بلوط سفید هم از بین رفته

, مطمئنی که کاملا از بین رفته

همه ی خرده و باریکه هاش

برای همیشه از بین رفته؟

لوشین" , اگه حتی کوچکترین خبری از وجود"

, تیکه ای از چوب بلوط سفید داشتی

معلومه که به من میگفتی

آروم باش , "نیک" . تو منو تبدیل کردی

سرنوشت من به تو پیوسته ـس

اگه میخوای بدونی که چه کاری من

, درباره ی خطری که روبرو هستی میکنم

بهم اعتماد کن و با من بیا

یه چیزی هست که باید ببینی

, ازت میپرسیدم که همه چیز روبراهه

ولی اگه بود که اینجا نمیومدی

میدونی , زمانی که من اینجا زندگی میکردم خیلی خوصلم سر میرفت

دلتنگش نشدم , ولی اوضاع خیلی ساده تر بود

و حداقل احساس امنیت میکردم

چه اتفاقی افتاده؟

بهم حمله شد

یکی از آدمای خودم با یه طلسم میخواست دستامو از بین ببره

بعدش چی میخوان , چشمام , قلبمو؟

, اونا ازم متنفرن . اینو میدونستم

ولی فکر نمیکردم که شورش کنن

جادوگرا توی "نیو اورلنز" عادت دارن

که آدم کشی کنن , خیلی خوب؟

فکر میکنی چرا اینقدر بهشون سخت میگرفتم؟

ولی من نمایندشونم. باید بهم احترام بزارن

من که خودم اینو نخواستم

معلومه که خودت خواستی . تو انتخاب کردی که رهبرشون باشی

این مورد هدف قرار گرفتن هم جزئی از کارته

خوب چیکار کنم؟

... لب ترَ کُن , خیلی خوب؟ من و افرادم

چیکار میکنین؟

, اونا منو ببینن که طرف تو هستم و علیه همنوعام

فقط حرفشون رو ثابت میکنه

دی" , یکی بهت حمله کرده"

شاید امروز یه نفر باشه , ولی اگه عقب بکشی

و هیچکاری نکنی , فردا بیشتر میشن

باید با قدرتت جوابشون رو بدی

, اگه منو نمیخوای , یه راه دیگه پیدا کن

ولی باید انجام بشه

سلام , عزیزم

باید عمه "فریا"ـتو ببخشی

یه چند تا مشروب بزرگ خورده

داری چه غلطی میکنی ؟

وای خدای من

ادبم کجا رفته؟

اجازه بده توضیح بدم

... درس اول شکار

یه طعمه بزار

چقدر زیاد

و درست بموقع برای درس دوم

لطفا بهم ریختگی رو ببخشید . داشتم پذیرایی میکردم

خوب , تو هیچوقت منظور اصلیتو بیان نمیکردی

تو منو اینجا آوردی تا جلسه ی احضار ارواح داشته باشیم؟

یه چیز مثل همون

... من پیشگوی شخصیممو معرفی میکنم

الکسیس" دوست داشتنی"

نگو که اومدی اینجا

در مورد نشانه های از نابودی آینده من فالگیری کنی

الکسیس" کف بین خیابونی که نیستش"

اون یه متخصص نقش ها , گرایش ها , چرخ های رمزی هستش

کارش توی بازار سهام فوق العادس

و همیشه هم برنده ی برنامه ی "دختر های مجرد" رو درست حدس میزنه

یه لمسی از آینده ـس , مگه نه ؟

, خیلی دربارت شنیدم

دورگه ی معروف

ضربان قلب قدیمیت برای یه نفری که

در خطر هست خوب محکم میزنه

, اگه هشداری داری که میخوای بگی , عشقم

بهتره که بری سر حرفت

, حتما

, ولی اگه میخوای بیشترین استفاده رو تجربه بدست بیاری

توصیه میکنم از من تغذیه کنی

همونطور که میخوری , اجازه میدم به ذهنم وارد بشی

میتونی واسه خودت ببینی

یالا . چند وقت هست که میگذره

که یه نوشیدنی واقعی باهم نخوردیم؟

عمیق بخور , ولی بر حذر باش

چیزی که شکوندی دیگه از درست کردن گذشته

همه ی سوگند هایی که بهشون خیانت کردی

, عهد های مقدسی که شکوندی

و حالا میبینی که هیچ چیزی

برای همیشه و تا ابد باقی نمیمونه

, سه تا باقی مونده , دو تا الانشم خط خورده

با این حال تا یه سال دیگه , همتون از دست میرین

, همونطور که خانوادت خراب میشه

هیولایی که داره میاد رو میبینی

اووه! فک نکن که میتونی منو

با شعر های بد و حیله های گفتاری گول بزنی؟

الهام های من از تو نشأت میگیره

خطراتی که روبروشی هر چقدر که در حضور من باشی

واضح تر میشن

منو بکش , دیگه نمیتونی اتفاقاتی که رخ خواهد داد رو ببینی

تو آدرس دقیق همه ی

, تله هایی که گذاشتی رو بهم میدی

همچنین راه هایی که بقیه ی افرادت استفاده کردن

من ... نمیدونم

"هیلی"

... ببخشید . من ... فک کردم

میدونم فکر کردی چه کسی ام

میدونی کجاس؟

, با این کارایی که شکارچی ها کردن

, تله هایی که گذاشتن و خون هایی که دیدم

,اگه با دخترش نیست

پس احتمالا مُرده

مشخصه قانع شدی که "کلاوس" هیچکاری با این قضیه نداره

... حالا فقط میمونه ... ممنون

یه چند صدتا خون آشام توی منطقه

قضیه ی همینه

, حتی اگه بفهمیم کی این یارو رو کُشته

بعدش چی ؟

کار یه خون آشامه

پلیس ها میخوان چیکار کنن؟

, ما افسرهای پلیس رو میفرستیم که کُشته بشن

و اگه بهشون هشدار بدیم , ما رو بخاطر دیوونه بودن زندانیمون میکنن

آره . اینجا "نیو اورلنز"ـه

,شهر ما , خیابون ما , تقصیر ما نیست

ولی مُشکل ما هست

سلام؟

سلام . "کینی"ـَم

خواستم بهت خبر بدم حق با تو بود

دوباره اتفاق افتاد

, پس اگه بیکاری

میتونم ازت کمک بگیرم

آره . حتما

بهت گفتم

یه چیزی داره میاد

تو هم بهم نیاز داری

!من "کلاوس مایکلسون"ـَم

, من به هیچکی نیاز ندارم

!و نه توسط یه فرد کوچکتر ترسیده میشم

من چیزی هستم که افراد کوچکتر ازش میترسن

... پس مثلش رفتار کن

بجای اینکه ابلهانه عاشق

دخترای خوشگل انسانت هستی

و بخاطر مذمت خانوادت هم ناراحت شدی

!آره , تو "کلاوس مایکلسون"ـی

تو بی رحمترین , شرور ترین هیولایی هستی که تا حالا زندگی کرده

من اومدم که اینو بهت یادآوری کنم

, چون , راستشو بگم

من نگران این بودم که خودتو از دست دادی

نیاز نیست که به من یادآوری کی هستم

این حقیقت هزاران ساله که برای من واضحه

, و در اون سال های دشمن های بیشماری پیدا کردی

, و با نسل ها که در جنگ باشن

دشمن های من هم بهشون اضافه میشن

, هرکی که بخواد منو بکشه میتونه بیاد دنبال تو

و از اونجایی که من

رقبای زیادی دارم

, و بخاطر اینکه نمیخوام بمیرم

التماستو میکنم که بزاری کمکت کنم

از الان به بعد , من تنها نفری هست که تو میتونی بهش اعتماد کنی

من به هیچکی اعتماد نمیکنم

"فکر کردم گفتی که سرعت خون آشامی استفاده نمیکنی , "مارسل

"بیخیال "وینسنت

اگه از این آرومتر برم , معکوس حرکت میکنم

با عصبانیت مبارزه میکنی

چون اون جنازه ی جدید رو پیدا کردن؟

تو هنوز فک میکنی کار آدمای منه؟

"مهم نیست من چی فک میکنم , "مارسل

, خبرها پخش شده که یه قاتل توی منطقه ول میگرده

, گردشگری میخوابه

و خون آشام هات میخوان از کی تغذیه کنن؟

محلی ها؟ نه

! مگر اینکه بخوان با محفل ها وارد جنگ بشن

,صحبت از محفل ها شد , "دوینا" رو که یادته

دختری که قرار بود تو مربیش باشی؟

من بهش نصیحتمو ماه ها پیش گفتم

گفتم که هرجور شده صلح کنه , و اون منو قبول نکرد

خیلی خوب . اون دختر الان بیشتر از تو

در خطره

تو بودی که وارد اینکار کردیش. تو هم باید کمکش کنی

این جادوگرا دارن سر به سرش میزارن , اون بلاخره عصبانی میشه

فک میکنی عاقبت این واسه همه خوش میشه؟

ها؟

من اینجا چه غلطی میکنم؟

چرا من گیر افتادم؟

من از جادو استفاده کردم تا تو رو به اینجا بیارم

و اینکه نتونن تو رو اسیرت کنن

دوینا" , من باید دخترمو ببینم"

متأسفم

ولی یه چیزی هست که میخوام اولش تو برام انجام بدی

کیه؟

مضطربی

و تو هم بی اجازه وارد خونم شدی

, نمیتونی همینطوری سرتو بندازی بیای تو ... میگم
کلاوس" , جدا"

من برای دعوا کردن نیومدم اینجا

اومدم بهت یه هدیه بدم

شاید در عوض یکی از درد دل هایی مختصری که

, من خیلی هم نیاز دارم

, با توجه به اینکه برادرم جواب تماس هامو نمیده

و حالا که رفیق قدیمیم "لوشن" وارد شهر شده

با همه ی این خبرهای آزار دهنده

باشه . اگه میخوای دربارش صحبت کنی , فردا برگرد

متأسفانه باید الان دربارش صحبت کنیم

!نه . نه

نمیتونی همینجوری بدون دعوت به خونه ی من بیای

..خوب , تو الانشم یه بار منو دعوت کردی , عشقم , پس عملا

اینکارو نکن

اینقدر پرحرف و خود شیفته نباش

الان , آدمایی مثل من اون بیرون دارم توسط آدمایی مثل تو

کُشته میشن

درست همزمان با اومدن

, آشنای قدیمی تو

و تو هم سرزده اومدی اینجا و دستور میدی؟

میفهمم . تو یه خون آشامی

یه زندگی زجر آوره

متأسفم , ولی واقعا باید

یه مایه ی نااُمیدی بی احساس باشی؟

وایسا

حرفم درست نبود

هدیه رو نگه دار

برای تو نقاشیش کردم

"کلاوس"

عصر بخیر

در این فکرم که شاید بتونیم در مورد

بررسی اثرهای من صحبت کنیم

حالا دیگه طولی نخواهد کشید

خبرگزاري آريافيلم به روزترين اخبار دنياي فيلم و سريال
www.ariamovie.ir
www.warez-ir.asia با همکاري